آتلیه مامان
مامانی این عکسات رو جمعه گذشته یعنی 22 آذر ازت گرفتم چون هوا خیلی سردبود بیرون نرفتیم منم حوصله ام سر رفته بود تصمیم گرفتم خودم رو با شما سرگرم کنم و یه کم از خودم هنر نمایی کردم هر چند که خیلی اذیتم کردی و به حرفم گوش نمیدادی منم کوتاه نیومدم صبر کردم تا لالا کنی بعدمشغول به کار شدم بمیرم برات که تو خواب ناز بودی منم مزاحمت شدم چه کنم دیگه چاره ای جز این نبود. اینم آتلیه مامان مریم ...
نویسنده :
مامان مریم
2:40
واکسن 18 ماهگی
دخترم بالاخره نگرانیم برای واکسنهات تمام شد امروز هم واکسن 18 ماهگیت رو زدی . ساعت 8 صبح بیدار شدم که قطره استامینافون بهت بدم دیدم که زودتر از من بیدار شدی اصلا دلم نمی خواست از خواب ناز بیدارت کنم معلوم بود که خیلی خوابت میاد چون چشمات باز نمیشد کمی با خرسی کوچولو و عروسکت بازی کردی بعد آماده ات کردم که بریم موقع واکسن هم اصلا اذیت نکردی فقط یه کوچولو گریه کردی زود هم ساکت شدی تا الان که خدا رو شکر تب نداری ب...
نویسنده :
مامان مریم
17:33
یه خبر خوب
عزیزکم تو این روزهایی که می گذرد یه روزه و شب هایی میاد که منو به شدت شگفت زده می کنی.تا الان چندین کلمه را به زبون میاری که چند تایش هم با مفهومه .. . ماما بابا کش ( کفش) آب تاب تاب ته تا (مهتا) و خودت می تونی به تنهایی بایستی و چند ثانیه ای خودت را نگه داری و با کوجکترین کمکی راه میری تا صدای آهنگ می شنوی دست میزنی و میرقصی فدای اون دل نازکت بشم وقتی بهت اخم میکنم صورتت را بر می ...
نویسنده :
مامان مریم
17:31
این روزهای شاینا
عسل مامان سلام ببخش که وبت رو دیر آپ میکنم الان هم که روز کوتاهه تا به کارهای خونه وکارهای خودت برسم دیگه شب میشه تو هم که اینقدرشیطون شدی یک لحظه نمیشه ازت غافل شدتو این پست میخوام از کارهایی که انجام میدی بگم عسلی دیگه خانومی شدی برای خودت هر کارو هر چیزی ببینی سریع تو ذهنت ضبط میکنی و زود انجام میدی این روزها هم دوست داری برات آهنگ بذارم و نای نای کنی فدای رقصیدنت شکمت رو میدی جلو دستات هم باز میکنی و میرقصی تو یه پستت حتما عکسی از نای نایت میذارم گلم تا غافل میشم ازت تمام اتاقت رو ...
نویسنده :
مامان مریم
23:54
عکسهای ماههای قبل شاهدونه به روایت تصویر
گلم میخواد بره حمام گل در اومد از حموم گلی بعد از حمام خوابش گرفت تو فکر غذا درست کردن گلم عاشق انگوره و همچنین عشق بالا رفتن از پله رو داره ...
نویسنده :
مامان مریم
1:35
ناز گلم 20 ماهگیت مبارک
شاینایم: چه زیبا و چه شیرین گذشت این 20 ماه با شما بودن... 20ماه از اولین دیدارمان گذشت اما هر صبح که چشمانم را به روی زندگی میگشایم به اولین چیزی که نگاه میکنم شما هستی... طلوع خورشید برای من با شما معنا پیدا میکند... 20 ماه است که روزم با شما شروع میشود و شبم با شما پایان... ناز گلم بیست ماهگیت مبارک عزیزم ...
نویسنده :
مامان مریم
2:08
اولین مهمانی در اولین روز آذر 92
دیروز با شاینا جونم خونه مامانی رفتیم مامان جون برای نورا یه مهمونی کوچولو گرفته بود عسل عمه روز به روز بزرگتر و ملوس ترمیشه ناز گلم تو مهمانی خیلی دختر خوبی شده بودی اصلا اذیتم نکردی با دوستات بازی میکردی فدات بشم که روز به روز فهمیده تر میشی . چند تا عکس یادگاری از شما گرفتم که بذارم تو وبلاگت. از بالا مهتا _ پویا_ بیتا_یکتا_ سیاوش_ شاینا و نورا جونم اینم آریانا جونه که میومد پیشت و پستونکت رو از دهنت میگرفت میذاشت دهن خودش. نورای عمه ...
نویسنده :
مامان مریم
0:10
عشق عمو حسن به بچه ها
عسل مامان سلام فدات بشم که الان پیشم نشستی داری مطالب وبت رو نگاه میکنی چقدر هم ذوق زده میشی وقتی که عکسهات رو نگاه میکنی .شاهدونه ی من تو این پست میخوام از علاقه ی عمو حسن به بچه ها بگم .عمو حسن شوهر خاله آزیتا عاشق بچه هاست این قدر خوب با بچه ها بازی میکنه که همه ی بچه ها با اولین برخورد دوستش دارن تو و مهتا وقتی عمو حسن رو میبینید دیگه مامان و باباتون رو فراموش میکنید. روز پنجشنبه اول رفتیم مزار باباجونی وای که چقدر دلم براش تنگ شده .بعد از مزار رفتیم خونه ی مامانی و شب مهمان داشتیم خیلی بهت خوش گذشت  ...
نویسنده :
مامان مریم
23:42